۱۳۹۲/۱۲/۱۰

به بابه مزاری !

به بابه مزاری !
..........
بابه ! ای پیامبر هویت هزاره در جغرافیای ستم ، اسم تو برای من ، مردم هزاره وتمام آزادمنشان وعدالت-خواهان دنیا قداست دارد وتو جاویدانه-ی چون؛ ستاره درآسمان هزاره درخشیده و خواهی درخشید. بابه ! تو ازتبار نیکان بلخ بودی که از«نانوایی-ی چهارکنت» برخواستی و نسل ریسمان به دوشان تاریخ رااز زنجیر ظلم واستبداد رهایی بخشیدی ؛ راه "کاتب‌، خالق، گاوسوارو بلخی" را ادامه داده ، کاروان احیای هویت را به سرمنزلش رساندی. بابه ! وقت هرسال "حوت" فرا می رسد " هندوکش وبابا" در سوگ عروج نا به هنگام خورشید خود خون می گیرید. هنوز خیلی زود بود که رخت سفر ببندی. هنوز هم "صادق سیاه" ها دربامیان، بهسود، لعل وسرجنگل، دایکندی وغزنی لباس ندارند. هنوز "بهسود" در آتش خیانت و"کوچی" چون؛ "افشار وغرب کابل" می سوزد. ولی حواریون شما دست "سیاف" و دیگران را به گرمی می فشارند.
بابه ! امسال در نوزدهمین سال از عروج-ات انتخابات ریاست جمهوری است. ولی میراث ‌-داران شما–همان های که درگوش شان زمزمه-ی "وحدت" می خواندی ومی گفتی که ما وزارت نمی خواهیم، بل که ما باید در تصمیم-گیری و مدیریت قدرت سیاسی درسطح کلان سهم داشته باشیم- مردم-ات را شهروند درجه سوم ساختند. وزیرهزاره درکابینه درجه سوم است. ولایات بامیان ، دایکندی و غور درجه سوم است. نظام طبقاتی نهادینه شده است. بابه ! بعدازرفتن-ات همه جارا سایه-ی شوم سکوت فراگرفته است. سهمی که رهبران امروزه ازبزرگی شما به ارث برده اند و با آن خاک در چشم ملت می زنند، همان «چپن ولنگی» است؛ که به اعتبار آن هرروز زن می گیرند ویا شهرک می سازند.
بابه ! دیوارنگاری های افشار-یادگارآغاگل- را فراموش نموده اند ، که از خون اطفال وزنان بی دفاع ما تراژیدی های گوناگون رادرتاریخ ثبت کرده بودند. بابه ! رفتی و"شفیع وقمبر" را یتیم کردی ، "زینب" را خاک غربت نوازش نمود. و چه آرام پرکشیدی ازکوچه و دیار ما ، که سخت محتاج گام های استوار تو بود. بابه ! در ژرفای نگاه ملیح تو به آینده ؛ دیده می شد که چقدر نگران هستی و هراس از معامله شدن سرنوشت مردم-ات را داری . و آنگاه که می گفتی: «ملتی که درقبال سرنوشت خود حساس نباشد، مرده است.» آری ! بیشتر از همه ملت را مخاطب قرارمی دادی .هروقت این سخن-ات را می خوانم حض می کنم به داشتن رهبری همچون‌؛ ‌تندیس شجاعت ومردانگی. بابه ! تو می دانیستی که فرهنگ "مقاومت غرب کابل" دیگرتکرار شدنی نیست،‌ بعد از توآن شجاعت واستقامت ها همه در "غرب کابل" دفن شد و انتفال نیافت وشاید هم نگذاشتن که انتقال بیابد.
بابه ! اسم تو را بر دیوار دلم حک می کنم و تا زنده ام با غرور وافتخار از تو به عنوان رهبرم یاد خواهم کرد. ماه "حوت" را پاس می دارم تا فرهنگ از خود گذری که تو با الفبای " من ازخدا خواسته ام با شما ودر کنارشما بمیرم ولی شما راتنها نگذارم." بنیاد نهاده بودی ، زنده بماند. به آرمانی های بلند بابه مزاری بزرگ درود!

هیچ نظری موجود نیست: