(حاشیهای بر چشمان معصوم فاحشه)
عشق «شاهواژه»ی حیات آدمها است. اگر بپذیریم که زندگی عشق است و
دیگر هیچ، اشتباه نکردهایم. از
عشق خوانشهای متفاوت صورت گرفته است، در یک تقسیم بندی کُلی عشق را به چهار نوع تقسیم میکنند؛ عشق
افلاتونی یا عشق عام، عشق عرفانی یا الهی که جسم را نفی میکند و فقط به باطن و درون مینگرد، عشق پورن که در
مقابل عشق عرفانی قرار دارد به باطن اهمیت نمیدهد و فقط جسم است که با شهوترانی بر آن میشود اوج لذت را بُرد و عشقِ اروتیک که میانهی عشق عرفانی و عشق پورن است؛ در این نوع عشق از ظاهر و باطن
هر چیزی را میکشد که اکسیر است. یعنی
که عشق را با هرگونه ستر که بپوشانیم و هر گونه خوانشی از آن داشته باشیم، بازهم
در غایت امر جنبههای شهوانی و هنری عشق برجسته است. یعنی عشق ایدهآل همان عشق اروتیک است؛ معجونی از زیباییای
درونی و بیرونی آدمها. عشق
به جنسِ مخالف یک واقعیتی انکارناپذیر در وجود همهی آدمها است. امّا، آدمها با
وضع قوانین اخلاقی این عشق شهوانی یا رابطه هنری را تفکیک، کنترول و خصوصی کردند
تا باشد که در سایهی قوانین اخلاقی بر آسیبهای اجتماعی و فردی آن فایق آیند و
شاید هم با پنهان کردنِ آن بر شهوانیتاش بیفزاید. به هرصورت با ظهور نهاد خانواده این رابطهی هنری و عشقی
کاملن قانونمند شد. امّا، بعضی آدمها ذاتن قانونگریز اند و لذت را در عصیان و
رهایی از قانون جستوجو میکنند. ولی بعضی آدمها گاهی نمیتوانند و یا نمیخواهند
که این نوع عشق اروتیک و هنری را تجربه کنند و با جنسِ مخالف تعامل نمایند. امّا،
میخواهند و یا دوست دارند که همینِ عشقاش را در مخلوق خودش تجربه کنند و در
لولیدن با سازهی خودش به ارگاسم برسند و ارضاء شوند. تنها آدمها اند که هنرمند
میباشند و هنر تنها در نزدِ آدمها است و بس. چنانچه که تنکامهنگاری نیز نوعی
از هنرِ آدمها است، هنری که در عهد باستان با نقاشیها، استوپهها و مجسمههای
اروتیک، در بیان حال خدایان که در عشقبازی سرآمد بودند، عرضه میشد. اگر «افسانه
خدایان» را مطالعه نماییم، میخوانیم که خدای خدایان «زیئوس» چگونه عشقبازی میکرد.
و دیگر اینکه زبانِ قراردادیای گفتاری بین آدمها گزارههای کافی برای تفهّم و
انتقال گفتنی به دیگران را نداشته تا با کلمات به ارگاسم رساند و یا ارضاء نمود،
و اینجا بوده که آدمها به سراغ هنر رفتند و از هنر برای بیان و انتقال گفتنیاش
به دیگران بهره بُردند؛ بهخصوص هنرِ مجسمهسازی وِ نقاشیای
اروتیک که هنرِ تنانهگی و تنکامهی است. اما، با رشد تکنولوژی کمکم زمینهی این
هنر لخُت و عریان به سبک کلاسیکِ آن زده شد، فلمها و عکسهای اروتیک جای را برای
هنر کلاسیک تنگ نمود. اما، باآنهم هنر به هر شیوه که باشد هنر است و جایگاه خود
دارد. امروزه بخشی از هنر تنکامه در قالب نوشتار و متن عرضه میشود. این هنر نظر
به بستار و سیاق اجتماعی فرق میکند و جنبهی تابویاش بیشتر در جوامع مذهبی
برجسته است. البته این را هم باید گفت که وقتی از قانونمندی حرف میزنیم باید هنر
تنکامهنگاری را با هرزهنگاری فرق قایل شویم. درست مثلِ «اسد بودا» که با نقاشیهای
«شیهو» و متنهای شورانگیزِ اروتیکاش از خواستههای سرکوبشده، از بدفرهنگی جامعهی
شهوانی، از تابوهای جامعهی بستهی ما که در آن تصویرسازی واقعیتها بدترین نوع
گناه پنداشته میشود و بهخصوص از یک واقعیت پنهانشدهی خدایان سیاست و شهوت روایت
میکند، که آنها با پول و سرمایه مردم به روسپیخانههای خارج میروند و لذت میبرند،
وقتی که از سفرهای ارتقاء ظرفیتِ شیوههای سکس به کشور برگشتند، در محافل خصوصی با
بازگفت آن تجربهها لذت شان را مضاعف میکنند که اینها خودشان قوانین اخلاقی را
نقض میکنند و به نظر من این هنرِ نیست، بلکه هرزهگی است، تکرار و بازگفت تجربهی
شخصی با بیان ساده هنر نیست، مثلن اگر متن «اسد» با سکس همرای آن فاحشهای ۲۰ ساله «کمبوجی»
ختم میشد، آنوقت دیگر جنبه هنریاش را از دست میداد، بلکه روایتی بود از یک
تجربه شخصی که حالا با نوشتن برای ما خودشان را در قالب هرزهی عرضه داشته. اما،
هنر خَلقِ کردن گزاره و سازه در بسترِ مناسب است. بیان واقعیتهای موجود به شیوهی
خَلق و تولیدِ متن شورانگیز هنر است که هرکسی را توان آن نیست، و این هنر در
«چشمان معصوم فاحشه» به شیوهی نقد از روسپیگریهای فعالان مدنی، نمایندگان
پارلمان و سیاسیون نوشته شده، برجسته است. اسد میداند که چه
مینویسد و همینکه خودش را سانسور نمیکند، متنهای که تولید
میکند ارزش خواندن را دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر