۱۳۹۲/۰۹/۲۱

تبعید

تبعید.
چندروزاست که امتحان ما تمام شده وهوای بامیان هم خیلی سردو یخ_زده است . سوخت ومواد اولیه دراین ولایت نسبت به ولایات دیگرچندبرابر بوده، ومن هم خسته از شب وروزهای تکراری این شهر. می_خواهم به طرف ولایت غور بروم. ولی راه بین بامیان_غور به نسبت باریدن برف مسدود شده ودر عین حال هیچ موتر هم یافت نمی_شود. لاجرم باید ازبامیان به کابل وبعد دوباره از طریق میدان شهر به طرف غور بروم.
ولی این آخرقضیه نیست، بلکه گذشتن ازمیدان شهر یعنی گذشتن از "پل صراط" است. از میدان شهر گذشته به کوتل ها وسرک بین میدان شهر_غور هیچ کسی را مسافر نکند. مرگ هر لحظه ودرهر گوشه وکنار وخم وپیچ ها تن وروح آدم را نوازش می_دهد. این مسیر انسان راپاک ازتمام گناهان کبیره وضغیره می_کند. نمی_دانم ازکی بپرسم که
آیا نقاط مرکزی هم ازاین ممکت هست؟ آیا دولت می_داند که یک ولایت بنام غور هم دارد؟ آیا داشتن سرک برای مردم نقاط مرکزی حیف است؟ چه می_شود کابل_ جلال آباد یک سرک قیرریزی شده داشته باشد ودرعوض نفاط مرکزی سرک حداقل شین ریزی شده؟ دولت مردان ما چه می_شود یک بار باموتر ازاین مسیر یک سفرداشته باشند؟ ....
به هرصورت به گفته ی شهید جواد ضحاک : دولت یک چشم اش کور است و [نقاط مرکزی] درسمت چشم کور دولت قراردارد. استبدادی که درطول تاریخ برای نقاط مرکزی روا داشتن، مردم راسرکوب وسرخورده نموده، که هیچ حرفی برای گفتن ندارد وهمیشه فریب چند "تیکه دار" راخورده و به عنوان جنس خرید وفروش می_شود. نقاط مرکزی چوب امنیت وقانون_مداری راخورده اند، و هیچ صدای هم نمی_کشند. "ازماست که برماست" بیایید یک بار هم که شده فریاد بزنیم وقانونی که مارا درحبس وزنجیر کشیده و میان کوه پایه ها تبعید مان کرده است، را بشکنیم وازاین عزلت و انزوا بدرآییم.

هیچ نظری موجود نیست: