۱۳۹۳/۰۲/۲۹

شهر غلغله (غوغا)


شهر غلغله (غوغا)
------------
قبل از همه پیشینه بامیان:
بلخ و بامی نفس یکدیگر اند، "بام" و "بامی" واژگان اوستایی به معنی درخشنده، تابان، و شکوهمند است. بامی در پارسی قدیم به معنی درخشیدن بوده و با بام و بامداد از یک ریشه است. رشته کوه های ...هندوکش و بابا در اوستا به نام های "هراییتی"، "هرایرز" و " اوپاسین"؛ در آثار مورخان "پامیر" و در شاهنامه به نام"البرز" یاد شده است. در زمان سلطه یونانی ها، از بلخ به نام"باکتریا و باکتروس"، ازبامیان و سرزمین های جنوب آن به نام های "پامیزوس"، " پاراپامیزوس" و "پاراپامیزاد" یاد می کردند؛ که همه سرزمین مرتفع را مبیین است، که درگویش هزارگی به انسان چاق و قدکوتاه "پام پتیر" و همچنان به کسی که دماغ پهن دارد، "پام بینی" می گویند. قدمت و پیشنه ای تاریخی بامیان خیلی به دور ها برمی گردد. به گفته زرتشت_پیامبرمجوس_ (وره ای) افکند. یعنی تاریخ بامیان با ورود "کیومرث سامی نژاد_جمشید_" در این سرزمین آغاز شده، که مربوط به دوران ماقبل تاریخ می باشد.
در دوره "کیومرثی" بامیان به نام "هنیره" بر وزن"دفیره" بوده است. در "وندیداد" (کتاب سوم اوستا)، از شهری به نام "ورنه ای چهارگوش" به عنوان چهارمین شهر ”اهورایی” و زادگاه "فریدون" یاد شده است. "چهارمین از جاها راآفریدم، „ورنه ای چهارگوش„ است، که درآنجا فریدون کشنده آژی_دهاک زاده شده". که واژه „ورنه„ به معنی سرزمین مغاک ها و خانه های زیرزمینی است؛ که منظور از "ورنه ای چهاگوش" بامیان است.
ـ هیوان تسنگ (زایر چینی) در سال نهم هجری از بامیان دیدن نموده است و در منابع چینی بامیان به نام "فان یانگ و یا فان یان" و در ادبیات پهلوی "بامیکان و یا بامیکا" یاد شده است. بامیان با همه فراز و نشیب هایش سرزمین شگفتی ها و زیبایی هاست، همه جایش پر است از رمز و راز های مکنون؛ یکی از جاهای دیدنی آن شهر غلغله، روبروی تندیس های بودا می باشد. و اما،

ـ شهر غلغله (غوغا)؛
جای که بعد از یک سال و چند ماه تحصیلی ای که در دانشگاه بامیان هستم و روز پنجشنبه ۲۶ ثور با دوستانم رفتیم. شهری ویرانه ای با دیوار های کلان و نسبتأ قطور بر فراز تپه ای در جنوب شهر کنونی, روبروی مجسمه های بودا؛ شهری که در زمان پس از تأسیس سلطنت شنسبانیه غوری به دست علاوالدین حسین جهانسوز در جریان سلطنت اولین امیر شنسبی ملک فخرالدین -برادربزرگ جهانسوز- به میان آمده و مرکزیت بزرگ یافت. باشندگان این شهر، در قرن ۶ و اوایل قرن ۷ هجری، در سموچ ها و آبادی های مستحکمی که با باره و برج های از خشت خام و پخته و سنگ تعمیر می شد، زندگی می کردند.
بعد از اینکه محمدخوارزمشاه بین سال های ۶۰۷ و ۶۱۱ هجری، اردوی غوری ها و غزنوی ها را شکست داد، پسرش جلال الدین منکبرنی در شهر غلغله مرکز گرفت. تا اینکه هجوم وحشت-ناک چنگیزخان از شمال فرا رسید. چنگیز در شهر„ضحاک„ در ۱۷ کیلومتری بامیان با ساخلوی شهر(نگهبانی و دیدبانی شهر) روبرو شد و چون „موتی چن„ پسر „چغتای„ نواسه چنگیز کشته شد، او قسم یاد کرد که زنده جانی را در شهر نگذارد. شهر غلغله پس از مقاومت شدید در سال ۶۱۸ هجری، مطابق با ۱۲۲۲ میلادی، با خاک یک سان شد. فاتح مغول شهر را آتش زد و مردم آنرا قتل عام نمود، و سر انجام کانون علم و فضل سلاطین علم دوست غوری و خوارزمشاهی، به قول مردم محل توسط خیانت دختر جلال الدین خوارزمشاه سقوط نمود، و آن را „ما و بالغ„ یعنی شهر مغضوب لقب دادند.
بخش های بالایی حصار غلغله در عصر „عبدالرحمن„ در هنگام جنبش هزاره ها تسطیح و نابود گردید. با آن هم هنوز بامیان "بامی" است، درخشنده و زیبا، بهشتی ویرانه های مرموز، که تفریخ آن هم مرور تاریخ است، زمین خوردنش لذت بخش و خلاصه اینکه بامیکا، همان بهشت موعود و مدینه فاضله_اتوپیا_ ای است که همه در آرزویش است.
-
منبع: پیشینه تاریخی و آثار باستانی بامیان/ مجموعه مقالات بامیان شناسی، کابل: ۱۳۹۱.

1

هیچ نظری موجود نیست: