۱۳۹۳/۰۲/۲۲

تغییر!

تغییر !
-----
جهانیان اکنون در حال گذار اند، گذار به مدرنیته، گذار به پسامدرن؛ ولی ما در کجایم؟ ما در جای قرار داریم که دیگران چندین قرن قبل از آن عبور نمودند. آنها بیشتر از تفسیر و تحلیل های پوچ، به دنبال تغیر برآمدند و ساختارهای سنتی و غلط را شکستند. کارل مارکس یکی از عصیان_گران ساختارشکن، معتقد بود که „ تاکنون فلاسفه به شیوه های گوناگون به تفسیر جهان پرداخته اند، در حالی که مسئله تغیر جهان است„. مثلی که اکنون، زمانی سیاسیون و کارشناسان مسایل سیاسی ما در رسانه ها حاضر می شوند و یا می نویسند، بیشتر ازاین که به دنبال راهکار بیرون رفت از بحران های فرا_رو و همچنان چاره ای برای تغیر باشند، به تفسیر و تحلیل واژه ها و مفاهیم سیاسی و فلسفه ای می پردازند که چند قرن است در دانشگاه ها تفسیر و آنالایز می شوند و این برای این که خودی نشان دهد، می فلسفند و می سیاسند؛ در حالی که وضعیت مردم و کشور ما نیازمبرم به تغییر دارد، تغیر درسفره نان شان، تغییر دروضعیت امنیتی شان، تغییر درجای سکونت شان_هنوز درولایت بامیان مردم به شیوه عصرسنگ و دوران باستان زندگی می کنند، مغاره نشینی جز از یک مرحله تاریخ تکامل بشر است، که دیگران آن را جز از تاریخ می دانند، نه واقعیت عینی؛ ولی در بامیان این یک واقعیت عینی است، مردم بامیان به روش عصر سنگ با„گاوقلبه„ زراعت و کشاورزی می کنند، در حالی که دیگران زراعت شان را میکایزه کرده اندـ مردم نیاز به تغیر ساختار سیاسی „برادرـکلانی قومی„ دارند، که مبنای سیاست گذشته و حال کشور ما را سلطه اکثریت_که اکثریت هم نیستند و ترکیب نفوس چندین ملیتی که از هرلحاظ مناسب و شایسته مدیریت اند، بیشتر از آنهاست_ شکل می دهد. ولی بازیگران سیاست و کارشناسان کشور همه بخاطری حفظ جایگاه و مقام شان، وضعیت اسفناک کنونی را توجیه و بعضأ هم تفسیر می کنند، در حالی که مسئله سیاست و وضعیت کنونه افغانستان، مسئله تغییر است.

هیچ نظری موجود نیست: