۱۳۹۴/۱۱/۱۵

در قداست عشق و پوچی



نمی دانم این راهی که به تنهایی می روم به جلو است یا به عقب؟ اصلن فرقی هم می کند که به کجا روانم وقتی در میان انبوه از توهمات ایستاده-ام؟ من ایستاده-ام یا می روم؟ به هرصورت از اینکه در ایستادن زودتر هیچ می شوم، پس باید بروم و خودم را در انتهای راه برسانم، از یک راهی باید بروم؛ هیچ راه دیگری هم نیست که برای رفتن؛ که برای زود رسیدن انتخاب کنم. حالا در امتداد این راه قدم می زنم(شاید هم ایستاد باشم و دارم خودم را فریب می دهم و تصور می کنم که می روم) که انتهای آن هیچ است، در کناره هایم چیزی نمی بینم، به جز هیچ و پوچی. از اینکه در این راه خسته-کننده خسته نشوم و برای خودم بازیچه داشته باشم تا با بازی کردن باآن ثانیه های بیهوده را هلاک کنم، به هر چه پوچی در کنارم است، معنی می دهم و از آنها نماد می سازم که شاید این هم اشتباه باشد. این توانایی فقط و فقط در من/انسان است که چنین می کنم و برای خودم ارزش خلق می کنم و با همچون ارزش های واهی در نهایت امر خودم را فریب می دهم. در امتداد بهوده-گی با یکی مثلی خودم برخورد می کنم که چون من سرگردان و آواره است و دارد خودش را فریب می دهد، مثلن؛ خودش را آرایش می کند و بر زیبایی-اش می افزاید که اگر من نخواهم به دیگری با دید زیبا بنگرم، زیبایی-اش هیچ و بیهوده است. با دیگری ارتباط برقرار می کنم، چرا که در ذات من/انسان است که با هم-نوع خود ارتباط برقرار کنم و از ارتباط من/خود و دیگری ارزش ها و هنجارها نمود می یابد که در نبودن من و دیگری هیچ است، یعنی من و دیگری باعث خلق ارزش ها و هنجارها شده-ایم که یکی از همین ارزش های مخلوق من/خود و دیگری عشق است. عشق به مثابه ارزش در نظر انسان عاشق مقدس است که این ارزش مقدس پوچ مخلوق ارتباط_ارتباط را می توان گونه های زیاد برایش بر شمرد که در اینجا هر طور خودتان خواستید، معنی دهید_ دو انسان آواره می باشد، باارزش است، چرا که این عشق یافته-ی است که در آن قداست پوچی نهفته است. پوچی از اینکه غایت امر و بستر برای آرامش ابدی است، برای انسان خسته و آواره قداست دارد. البته عشق گونه های مختلف دارد و هر گونه-ی آن برساخته-ی از یک ارتباط در امتداد راه پوچی اما، در نقطه های مختلف می باشد. و اما، شرح حال خودم در امتداد راه پوچی که انتهای آن آرامش است، هر اندازه زور زدم نتوانستم برای خودم ارزش مقدس_عشق_ را خلق کنم_چون هیچ وقت عاشق نشدم_ و با یکی آواره همچون خودم ارتباط برقرار کنم که با ارزش دادن به همدیگر با همدیگر زودتر راه پوچی را تا رسیدن به پوچی که غایت و بستر آرامش است، طی کنیم. هر از گاهی برای خلق عشق در خودم و گام نهادن در راه مقدس پوچی تلاش می کنم که شاید_این شاید دیگه از کجا شد؟_ به آرامش برسم، اما نمی شود که نمی شود.

هیچ نظری موجود نیست: