روزی اگر نقاش بشوم، تو را الهه-ی لذت می کشم و مستانه می پرستم. تن
اثیری-ات که آتشی در هوا است، را آوردگاه شهوت مقدس، لخت و با نوع
پیچیده-گی بخصوص که شورانگیز باشد، نقاشی می کنم، در دوات مخلوطی از لذت و
شهوت می ریزم و در حالت مستی به سراغت می روم. برآمدگی های تن-ات را دست
کاری می کنم و از نو بر وفق سلیقه-ی خودم از تو بانوی خوش-اندام می سازم. و
بعد در تن-واره نقاشی آتش رسوخ می کنم و به جهان خلسه-گی می روم. آنوقت
است که از ورطه-ی اوهام رهایی می یابم_در خیال تو بودن برای من همه چیز
است، اینکه لحظه-ی در خیال تو نباشم برایم توهم است_ و در خم و پیج حقیقت
ناب تن تو به رستگاری ابدی می رسم. نه؛ روزی اگر نقاش بشوم، تو را شبیه
خودت نقاشی می کنم.
نقاشی: Larita Moha
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر