۱۳۹۳/۰۶/۰۶

اعتراف

اعتراف
------
شاید کم تر کسی یافت شود که در کشور ایران زندگی کرده و این جمله«افغانی کثافت!»را نشنیده و با این زخم زبان، روح و روان اش نوازش نیافته باشد. من هم وقتی کوچک بودم یک سال و چند ماه در ایران بودم، وقتی داخل کوچه با بچه ها بازی می کردیم، «افغانی کثافت!» سخن خوب شان بود و اینکه«افغانی پدر سوخته!» یا«افغانی سگ!» و امثال این جملات را در کوچک ترین حرکت نوش جان می کردیم که هیچ به روی خود نمی آوردیم. من خورد بودم برایم فرق نمی کرد که چرا ما را کثافت می گویند. اما امروز آهنگی گوش می دادم، در لابلای کلمات و واژه ها خواننده این جمله_افغانی کثافت!_ را با تار های گیتار در هم آمیخته و به سبک بسیار هنرمندانه آن را می خواند. مرا به یاد آن روزها انداخت، شاید خیلی از جمله های دیگری بدون مخاطب در ایران بوده که بر روی افغان ها استعمال می کردند و من یادم نمانده و شاید هم من از آن جملات بی بهره مانده باشم و دیگر فرزندان آواره ی سرزمین ام از نوازش آنها بهره مند شده باشند. ولی واکنش عزیزانی که خود بارها با این جمله نوازش شده در برابر آن جالب نبود، جالب از این نبود که منکر بودند. آیا به راستی ما افغان ها به سخن ایرانی ها کثافت نیستیم؟ به خود بنگریم، به عملکرد و برخورد مان بنگریم، به تاریخ و گذشته ی خود بنگریم، مثلن؛ برخورد «دوست محمدخان» با پسر اش«وزیر محمد اکبر خان»، برخورد «شاه شجاع»و برادرانش با برادران و فرزندان شان_محمود و کامران_، جنگ های که جریان داشت، همه علیه همه با شعار اسلام و قرآن در مقابل قوم و نژادی که عین آیین خود شان را می پنداشتند. از خون گلوی اطفال یادگاری می نوشتند، سینه ی زن ها را بریده و روی بدن شان با نوک برچه «زنده باد شورای نظار!» حک می کردند، فتوا می دادند که هر کسی از «افشار» یعنی از همنوع و ناموس شان دفاع کنند، مرتد است، امانت کسی را با لباس دین خیانت کردند، و خلاصه اینکه همه «نامرد به تمام فصول» بودند. در بین مردم شیعه از یک سنگر«یاعلی!» گفته حمله می کرد و از طرف مقابل«یا زهرا!» و سربازان هم برادری بودند که در برابر برادر خود ایستاد شده و کفر اش می خوانند_در منطقه ما قصه می شد که کسی سر پدر اش تفنگ را گرفته بود که شورایی_ی کافر در خانه ما رفته دیگر جای جنگ می کنم» و این یعنی آخر بلاهت و کثافت بودن. چه خوب است که اعتراف کنیم که ما کثیف بوده ایم، افکار و باورهای ما کثیف بوده است و در بژن_زار تعصب و تبعیض تا سر فرو رفته ایم، بو گرفته ایم و تمام وجود ما شده تریاک، رشوه، فساد، دزدی، خیانت، تقلب و تعصب. اعتراف نوعی شجاعت است، اعتراف راه عبور از ناباوری است، اگر ما اعتراف می کردیم که افغانستان به راستی سرزمین شیران_باغ وحش_است، به فکر این می شدیم که سرزمین انسان اش بسازیم و طعنه ی دیگران را جدی گرفته به خود تکانی می دادیم. وقتی کسی می نویسد«افغانی کثافت!» بجای واکنش جدی و انکار کمی می اندیشدیم که این یعنی چه؟ و اگر این یک واقعیت است، چرا ما این همه به خود افتخار می کنیم وقتی در نزد دیگران کثافتی بیش نیستیم؟ شاید به مزاج دوستان جمله که نوشته بودم، نخورده بوده باشد، ولی این واقعتی است که در چشم دیگران کثافتی بیش نیستیم و این هم واقعیتی است که خود ما نمی بینیم. من اعتراف می کنم که ما کثافتی بیش نیستیم، و تو رفیق دلت و باورت!

هیچ نظری موجود نیست: