۱۳۹۳/۰۵/۲۱

از روحیه نقاد خوشم می آید

از روحیه نقاد خوشم می آید، اما...
---------------
دکتر عبدالکریم سروش در تعریف از روشنفکر نه تنها روحیه اعتراض و نقادی، بلکه ابداع تئوریک در دوران های بحران و گسست و گذار و همچنان رازدانی را اصل می داند. من در بین نسل نو به «عظیم یشرمل» ارادت خاص دارم و از روحیه نقادی او خوشم می آید، اما بعد از مدت ها امروز مطلبی از ایشان در رابطه به «دختران تبعیدی دانشگاه کابل» خواندم، به نظرم مطلبی سبکی بود. اگر... ما از نسل نو و روشنفکر به معنی درک کننده شرایط و وضعیت موجود و همچنان خالق تیوری در دوران های بحران و گسست و گذار بنگریم، افغانستان در هر سه این مراحل قرار دارد، گسست و بحران تبعیض قومی، نژادی و مذهبی و همچنان گذار از جنگ و توحش و بربریت. اما با قاعده شدن روحیه نقادی و تبدیل شدن آن به فرهنگ اعتراض ویران_گر است. توجیه «خود_ترقانی دختر فلسطینی» به دفاع از آزادی و همچنان الگو قرار دادن آن برای دخترهای کشوری که «خود_ترقانی»در آن قاعده است، رسالت یک جوان روشن_فکر و تحصیلکرده نیست. ما فراموش نکنیم که خون_گرمی و احساساتی بودن، ابزار قرارگرفتن و خلق آشوب و وحشت آن ها، سرنوشت چندین هزار محصل را به تعلیق گذاشت. دوستی داشتم که سال چهارم اقتصاد در دانشگاه هرات بود، امتحانات اش نصف شده بود که لیلیه شان تعطیل شد. پول نداشت که اتاق بگیرد، مجبور شد به منطقه_لعل و سرجنگل_ بیایید. روزهای که فاجعه ی شوم غور رخ داده بود و قرار بود که در همین روزها امتحان داشته باشد. راه مسدود بود رفتن و حاضر شدن در وقت معین امتحان محال، اگر به امتحان نمی رسید، یک سال دیگر سرنوشت اش بازیچه ی خون گرمی چند دختر و پسر دانشگاه کابل که سخت دچار سیاست زدگی شده و تحت تاثیر افکار ناسیونالیستی چند سخیف رفته اند، قرار می گرفت. او از از جان خود مایه گذاشت و وقتی رفت با هم خداحافظی همیشگی کردیم و بشرمل عزیز از چند آله_دست قرارگرفته شده، دفاع می کند. هر آنکه آشوب_گر است، تعید شود. عدالت یعنی همین _گذاشتن هر چیز بجای خودش_ حالا این دختر و پسر ها از هرقومی است، حق شان است. نقادی نه اینکه توجیه هر کنش غیر انسانی. امید وارم که روحیه نقادی را تبدیل به فرهنگ اعتراض پوچ نکنیم. نقد تنها اعتراض نیست!

هیچ نظری موجود نیست: