۱۳۹۳/۰۸/۱۴

جستاری در باب مرگ و زندگی

زندگی بدون مرگ معنی ندارد. نه تنها انسان ها، بلکه همه موجودات ذی_روح، برای مردن زندگی می کنند. مرگ پایان برای آغاز دیگری است، و این یعنی توالی حیات زنده جان ها در کره ی خاکی که مکان، امکانات و منابع برای زیستن محدود است. جنگ و مرگ پدیده های نو نیستند که تنها زاده ی مفاهیم چون؛ فاصله طبقاتی، تضادمنافع و ... برای انسانها باشند؛ بلکه جنگ هم_ذات و مرگ سرنوشت محتوم همه ی موجودات زنده است که محرک موتور زندگی می باشد. اما، انسانها برای ترس از مردن زندگی می کنند. برای تداوم این زندگی مجبور اند که جنگ کنند و هرکس در این جنگ مدام پیروز برآید، شایسته ی زندگی کردن است_تنازع و بقای اصلح_ و برای نایل آمدن به این پیروزی باید هر مانعی را از سرراه شان بر دارند و تسخیر کنند. انسانها برای اینکه بجنگند، زنده اند. جنگ با طبیعت، جنگ با حیوانات و جنگ با همنوع خویش. جنگ همیشه مزموم نیست گاهی هم نعیمتی بزرگ برای زندگی است؛ یک تعداد باید بمیرند تا یک تعدادی دیگر زندگی کنند، وگرنه تاکنون جای برای نشستن و برخواست در این کره ی خاکی نمی ماندن. در قانون طبیعت همه ی زنده جان ها باید مسیر مرگ را طی کنند و روزی نیست ونابود شوند تا زندگی را برای بعدی ها بگذارند که آنها فاصله ی زندگی تا مرگ را تجربه کنند و طعم اش را بچشند. اما، این جنگ مدام آدمی در هر برهه ی تاریخ تابع عوامل بخصوص آن زمان بوده است. مثلن؛ روزگاری آدمی بخاطر تفاله میوه و یا پارچه گوشت و استخوانی بین خود می جنگیدند و یکی شان را می کشتند. گاهی برای دفاع و یا تحمیل عقاید و ایدئولوژی خویش بر دیگران جنگ می کردن و جنگ منجر به مرگ و مرگ نوید زندگی می شد. نمونه ی بارز آن جنگ های صلیبی بین مسیحیان و مسلمانان و جنگ های جهانی بر محوریت آلمان که بازمانده گان ارزش زنگی را درک کردند.
و اما، زندگی، جنگ و مرگ های کنونی از کدام سنخ اند؟ هرقدر زمان به جلو آمد، مسایل پیچیده تر شد که واقعات کنونی بخشی از این پیچیده گی ها می باشد. واقع اینکه مرگ برای زندگی نعمت است. کشورهای صنعتی و توسعه یافته غربی میزان زاد و ولد و نسبت جمعیت و تولید شان را تاحدی متعادل نموده اند و برای زندگی کردن نیاز به مردن از راه جنگ ندارند؛ برای مردن انسانهای سرمایه دار غربی و تداوم زندگی، امراض چون؛ سرطان، ایدز، زردی سیاه و ... که عامل عمده اش شراب و عیاشی است، نعمت می باشد. اما، جنگ آدم های شرقی برای نان و خدا است. جوامع در حال توسعه و توسعه نیافته شرقی و مسلمان که با کثرت نفوس روبرو اند، اگر جنگ نکنند، فقر و کمبود منابع به زندگی اکثریت شان خاتمه می دهد. و اگر صلح کنند که زندگی نمی توانند، برای جوامع شرقی در شرایط کنونی دین و مذهب نعمت است، نعمتی که باعث لذت بردن آدم های شرقی از زندگی می شود. بنیادگرایی، افراطیت و رفتار نوروتیک نعمت است که عده ی را به بهشت باور شان می رساند و هیچ حقیقتی بیرون از باور آدمی وجود ندارد. زندگی مهیج لذت بخش است و «خودترقانی» مهیج ترین عمل زندگی برای آدم های شرقی است که ریشه در باور و مذهب شان دارد. زندگی، جنگ و مرگ همه نعمت است. در جنگ زندگی هر کسی که شکست بخورد، مردن حق اش است و باطلی وجود ندارد. کسی که می کشد، شایسته ی زندگی کردن است. پس برای زندگی کردن و زنده بودن باید قوی بود.

هیچ نظری موجود نیست: