۱۳۹۳/۰۸/۰۱

گریخته ی از بهشت

دخترک؛ انگار از بهشت گریخته بود، با گیسوان آشفته ی هفتاد زراعی و پر از پیچ و تاب. از نگاه ملیح و نغز اش پیدا بود که از جنس نور بود. لحظه ی در چشمانش گم شده بودم، چشمان مست کننده ی که در خود فروغ ماوراء طبیعی داشت. لب های سرخ و شرابی، لب های که به تعبیر صادق هدایت((لب های گوشت آلوی باز، لب هایی که مثل این بود که تازه از یک بوسه گرم طولانی جدا شده ولی هنوز سیر نشده بود)) من، اما وقتی خودم را یافتم، دیدم که در کنارم نیست.

هیچ نظری موجود نیست: