۱۳۹۴/۰۷/۱۱

طرحِ نو می‌باید!

در دولت‌های مدرن و نظام‌های مردم‌سالار مدیریت قدرت، کنترول و تأمین امنیتِ یک کشور را جنرالان و سرباز‌ان در میدان‌های نبرد تضمین نمی‌توانند؛ جنرالان و سربازان در واقع ابزار و وسیله‌ی هستند برای دفاع از منافع سیاست‌گران و بازی‌گران قدرت که ممکن این منافع سیاسی منافع جمعی و انسانی باشند که به فداکردن جانِ جنرال و سرباز می‌ارزد و ممکن که در عقب شهامت و قهرمانی آن‌ها، مهره‌های سوخته به بازار سیاست‌های پلشت شان رونق ‌بخشند که در این‌صورت خون جنرال و سربازِ صادق و وفادار به هدر می‌رود. جنرالان و سربازان ابزارهای انسانی‌ای هستند که استراتیژی سیاست‌گران را در میدان‌های نبرد به نمایش می‌گذارند و عملی می‌کنند. هیچ جنرال یا هیچ سربازی نمی‌داند که برای چه می‌جنگد و برای احیای کدام ارزشِ جان می‌دهد، برای جنرالان و سربازان چگونه‌ مبارزه کردن و سرباختن برای حاکمیت قانون و ارزش‌ها که این قانون و ارزش‌ها را نخبه‌های مملکت با درنظرداشت منافع طبقه‌ای، منطقه‌ای، قبیله‌ای و قومی شان ساخته اند، آموخته می‌شود که نافرمانی نکنند. سربازی که در میدان نبرد از امر مافوق سر باز بزند سرباز نیست و مافوق سرباز سیاست‌گر است؛ و چه بسا جنرالان و سربازان که کُنهِ نبرد شان برخلاف باورمندی شان بوده اند ولی نمی‌دانستند. در دولت‌های مدرن و نظام‌های مردم‌سالار سیاست‌مداران هستند که با اقتدارسیاسی و سرمایه‌ ملی که در اختیار دارند، تدبیر می‌کنند و یک کشور را مدیریت می‌نمایند. سیستم و نظام است که وضعیت را مدیریت می‌کند. اما، در افغانستان از آن‌جای که سیستم و نظام با رویکرد قبیله‌ای، مذهبی و مناسکی تعریف شده و بیرون از تجربه تاریخی مردم بر مردم توسط کسانی‌که خودشان به مؤلفه‌های دولت مدرن و نظام مردم‌سالاری باورمند نبودند و خودشان عامل فساد و تباهی کشور بودند تحمیل شد، که این نظام پاسخ‌گو نیست. واقع این‌که این مُدل غربی مدیریت قدرت در افغانستان که کشوری دارای شکاف‌های گوناگونِ اجتماعی می‌باشد و همه‌ی این شکاف‌های اجتماعی فعال بوده و بر همدیگر بار می‌باشند، پاسخ‌گوی نیازهای انسان افغانستانی نیست و این مُدل غربی‌ای مدیریت قدرت نمی‌تواند بر تنش‌ها و شکاف‌های اجتماعی فایق آید و با ملت‌سازی بین اقوام و مذاهب، جامعه‌ی پاره پاره افغانی را به‌سامان کند. این رژیم مردم‌سالارمآبانه در واقع راهی است به پاکستان و اشتباه بزرگ و جبران‌ناپذیر است که ما بی‌مورد به آن دل بسته‌ایم. بدون شک اگر مُدل مدیریت قدرت در «کره جنوبی» که در زمان به قدرت رسیدن «جنرال پارک» عملی شد، در افغانستان عملی می‌شد، بیش‌تر از این رژیم فاشیستی که در لباس دموکراسی بر مردم تحمیل شده، کاربردِ درست‌ داشت. چنانچه که افغانستان و کره جنوبی از خیلی جهات باهمدیگر شباهت‌های داشته اند. در ﺳﺎﻝ 1950م؛ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ نظامی ﮐره ﺷﻤﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﺮﻩ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﺣﻤﻠﻪ کردند و تمام زیربنا و داشته‌های کره جنوبی را نابود ساختند که افغانستان نیز در. زمان حکومت مجاهدین و طالبان نابود شد. ﺩﺭ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﻫﻔﺘﻢ ﮊﻭﺋﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﻝ ﺷﻮﺭﺍﯼ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﺎﯼ ﻋﻀﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻗﻮﺍﯼ ﮐﺮﻩ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺘﺎﻓﺖ. ﺟﻨﮓ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻗﻮﺍﯼ ﮐﺮﻩ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﻋﻘﺐ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪ. ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﮐﺮﻩ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﻣﺎﺭﺱ 1960م؛ «ﺭﯼ» ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻬﺎﺭﻣﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﻭ ﺷﻮﺭﺵ ﻣﺮﺩﻡ که از اوج گرفتن فساداداری خسته شده بودند، ﺍﺳﺘﻌﻔﺎﺀ ﺩﺍﺩ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1961 ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﺯ ﻧﻈﺎﻣﯿﺎﻥ ﺗﺤﺖ ﺭﻫﺒﺮﯼ «جنرال ﭘﺎﺭﮎ ﭼﻮﻧﮓ ﻫﯽ» ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺣﮑﻮﻣﺖ جنرال پارک 18 ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﻃﻮﻝ ﺍﻧﺠﺎﻣﯿﺪ که در این مدت انگاره‌های منفی که درباره کره جنوبی وجود داشت، همه را باطل کرد و از کره جنوبی یک کشور بزرگ اقتصادی در سطح جهان ساخت. در افغانستان نیز نیاز است که نیروهای اجتماعی‌ای که معتقد به گذار از وضعیت بزرخی اکنون هستند، در هماهنگی با همدیگر به این روندِ شوم سیاست‌رانی‌های قوم‌گرایانه و ناانسانی خاتمه دهند و نخبه‌های افغانی به جای فرار از کشور و فتواهای آنلان انترنتی، پوشالی و رنگارنگ از پُشت میز در کشورهای اروپا و آمریکا، بیایند در کشورشان و وظیفه‌ی انسانی و وجدانی شان را به انجام رسانند -البته این هم در همچون وضعیت توقعی است در حد توهم- تا باشد که انسانیت دوباره در این سرزمین احیا شود؛ و همه‌روزه جنرالان، سربازان و فرزندان این مرز و بوم برای تأمین منافع مهره‌های سیاسی کشورهای منطقه کشته نشوند و با ایمان کامل به انسانیت برای تأمین امنیت در مملکت شان سربلند باشند.

هیچ نظری موجود نیست: