۱۳۹۴/۰۷/۱۱

نفرین به آوارگی!

درد قابل بیان نیست و آوارگی بدترین نوع درد است، رنج کشیدن و سوزش درد آوارگی را نمی شود با کلمات بیان کرد، مگر اینکه در آوارگی بودن را عملن درد کشید و حس کرد. باید رنج کشیدن و سوزش درد آوارگی را در آواره زیستن تجربه کرد تا به درک درد آوارگی رسید و بازهم با این-همه درک از درد آوارگی دشوار است. اگر در واقعیت زندگی انسان افغانی به طور عمیق تأمل نماییم، زندگی افغانیت در واقع تجربه عینی و انضمامی آوارگی است. انسان افغانی چه در سرزمین خودش و چه در خارج از این سرزمین فغان-کده، آواره است، انگار آوارگی در افغان ها ذاتی شده باشد که در همه-ی شئون زندگی-اش رد پای این درد بی درمان دیده می شود. افغان ها در امتداد بدبختی ثانیه های عمرشان را سگ-گونه هلاک می کنند، در گمنامی می میرند و هیچ می شوند. فاصله تولد تا مرگ انسان افغانی رنج کشیدن و تحقیر شدن است و بس. این وضعیت برزخی آوارگی برساخت سنت های غلط و پی-آیند رخدادهای فجیع است که شالوده همه اینها بر جهل همگانی استوار بوده و زندگی اکنون افغان ها را به باتلاق بدبختی مبدل نموده است. یکی از روایت های تصویری از زندگی انسان آواره افغانی؛ فلم "چند متر مکعب عشق" به کارگردانی "جمشید محمودی" در "ایران" است. این فلم روایت-گر عشق دختر آواره افغان و پسر ایرانی است که در یک محوطه چند متر مکعبی داخل "کانتینر" خلاصه می شود. در این فلم وضعیت سگی و آوارگی افغان ها در ایران به گونه واقع، اما رنج آور روایت شده است؛ روایتی که افغان های بی همه چیز در دیار بی آزرم و جهنمی چگونه نفس می کشند. از اینکه در رابطه به هنر و فلم چیزی نمی دانم، هیچ حرفی برای گفتن در باره این فلم را ندارم، جز اینکه بگویم؛ نفرین به آوارگی!

۱ نظر:

Unknown گفت...

سلام و درود بر شما دوست عزیز ,
دوست من , هر چند که من هم به آوارگی نفرین میکنم و آنرا بد میدانم اما متاسفانه با این نگرش و زاویه دید و تحلیل شما نسبت به فیلم یاد شده و محتوای آن موافق نیستم و آنرا بسیار سطحی و ظاهری میدانم .
آقای عباس , شما با دیدن افغانی های داخل فیلم وضعیت و زندگی آنها را چنین تفسیر کردید (( در این فلم وضعیت سگی و آوارگی افغان ها در ایران )) اما پنداری تعصب از یادتان برده که در اول همین فیلم یک ایرانی برای سر کار گذاشتن فامیل ایرانی خودش در همین " وضعیت سگی " به صاحب کار التماس میکند , متوجه شدید ؟!
برای همان وضعیتی که شما سگی میدانید و مینامید به صاحب کارش خواهش و تمنا و التماس میکند که فامیلش را در همان وضعیت سگی بپذیرد !
دوست عزیز آقای عباس , و باز هم شما این روایت را چنین توصیف کرده اید : [[ روایتی که افغان های بی همه چیز در دیار بی آزرم و جهنمی چگونه نفس می کشند.]]
دوست من , خوب است بدانید و بیاد بیاورید که آن دیاری که شما آنرا " دیاری بی آزرم و دیاری جهنمی " میدانید , مامن و پناهگاه ( چه خوب و چه بد ) چند میلیون از هموطنان شما در دوران سیاه جنگ با شوروی و دوران وحشت و جهل و مرگ طالبان چی ها بود , آیا نبود ؟!
و از همه مهمتر آن است که شما پیام این فیلم را چنین روایت میکنید : [[ این فلم روایت-گر عشق دختر آواره افغان و پسر ایرانی است که در یک محوطه چند متر مکعبی داخل "کانتینر" خلاصه می شود ]] در حالیکه پیام این فیلم بر خلاف تصور محدود و تخیلات بسته شما در یک محوطه چند متر مکعبی کانتینر محدود نیست و محدود نمیشود , بلکه این پیام همانا , عشق و رابطه میان دو انسان , دو کشور , دو ملت , دو فرهنگ , دو هم زبان که در فراز و نشیب تاریخ با یکدیگر عجین شدند و در هم آمیختند , میباشد و آنرا به تصویر میکشد.
این فیلم از محدودیت های ظالمانه و نامدبرانه و ابلهانه جمهوری اسلامی و از تعصبات کور و جاهلانه باقیمانده از دوران بربریت پدران افغانی انتقاد میکند که از عشق پاک و معصومانه دو انسان ( نه یک پسر ایرانی و یک دختر افغانی ) تاکید میکنم دو انسان و دو جوان عاشق سرانجامی شوم و غم انگیز و وحشتناک ساخت .
دوست عزیز شما تمام نکات انسانی و اخلاقی و پاک فیلم را نادیده گرفتید و فقط از دریچه تنگ تبعض و حقیری به این داستان زیبا و انسانی نگاه کردید و خوشحالم از اینکه خودتان اعتراف کردید [[ از اینکه در رابطه به هنر و فلم چیزی نمی دانم، ]] که باز جای شکرش باقیست ! و
و من هم به شما دوستانه پیشنهاد میکنم در امری که سررشته ندارید و چیزی نمیدانید هرگز اظهار نظر انهم چنین اظهار نظرهائی نکنید و بر شعله اختلاف برنامه ریزی شده و پلید شیطانی برای جدائی دو ملت نفت نپاشید و آنرا شعله ورتر نکنید که بس کاری بی خردانه و در آینده بسیار پر زیان و پر ضرر میباشد اهتمام نورزید . تندرست و شاد و سربلند باشید