آنگاه که پای نغمههای مسیحایی و جانبخش
داوود سرخوش به وسط کشیده میشود، محفلها رنگ و بوی دیگری به خود میگیرند،
صدای داوود سرخوش برای انسان دردکشیدهی هزاره در این «سرزمین خسته خسته از
جفا...» و پتیاره قداست دارد. این صدا؛ این معجزهی «بودنِ» مردمِ ما، صحنههای
خونین نبرد برای زنده ماندن در جنگ با انحصارگران قدرت و نوستالژی مقاومت در برابر
بیدادگری و استبداد تاریخی را تداعی و بازخوانی میکند. داوود سرخوش پیغامآور
روشنایی و امید برای نسل پسین هزاره که در متن تحولات و دگردیسی تاریخ قوم خویش، و
همچنان زمان گذاشتن نقطهی پایان تاریخ شوم و سیاه نبودهاند، است. داوود روایتگر
حدیث نفیِ کتمان هویت از روزهای شبگون و شبهای بیچراغ، دیوارنگاریهای از خون
اطفال هزاره (این یادگار آغاگل است، بخند!) و صدای در هم تنیده با دمبوره از گذشتهی
غمبار و تراژیک این سرزمین میباشد. در وجودِ داوود سرخوش دردی به درازنای تاریخ
غمبار هزارهی داوود نهفته است که از حنجرهی او صدای نالههای سوزناک را بیرون میدهد.
داوود سراپا درد و فریاد خلق دردکشیدهی هزارهی خود است که بعداز سالها سکوت
وحشتناک، از حنجرهی داوود فریاد (دیگه نیوم جوالی، دیگه نیوم جوالی) طنینانداز
شد؛ یعنی داوود آواز مقدس «بودنِ» ما شد، آواز مقدسِ لحظههای خطر که در پناه
نجوایی بودنمان به آرامش میرسیدیم و دلِ ناآراممان را تسلی میدادیم. داوود از
زخمها، دردها و رنجهای بیشمار خلق خویش روایت کرده است، تا با بازگفت و
بازخوانی روایت دردها و زخمهای تاریخی خویش بشود درس گرفت، تکانهی داد و بیدار
ماند.
استبداد تاریخی و سیاست حذف هویتی
هزاره توسط دژخیمان پلیشت عصر، حلقوم خلق
قهرمان هزارهی داوود را محکم فشرده بود، صدای عدالت برای انسانیّت و هزارهی
داوود در گلو خشکیده و نفس نفس میزد. اما، داوود از این نفس نفس زدنهای هزارهی
خود فریاد بلندی ساخت. فریاد بلند به بلندای کوه بابا در بامیان (نفس نفس موشوم بی
بولغه فریاد). فریاد مقاومت و آزادیخواهی برای زندگی کردن در عصری که چندی قبل از
آن هزاره بودن را جرم میپنداشتند.
داوود؛ خنیاگر درد، خون، فاجعه و خاطرهی
هزاره برای هزاره است (الیگو بوری آوشار و پغمو) که در امتداد آواز بلند داوود،
هویت هزاره نیز بلند بوده و خواهد ماند. حتا عاشقانههای داوود نیز روایتی از رنج
است، رنجی که نجوایی مقدس را نمود داده است. تنها آواز نیست که ماندنی باشد، درونمایهی
کلام و گفتنیای که آواز بیرونداد آن در قالب موسیقی است، نیز ماندنی میباشد.
نغمههای داوود برای همیشه و تا هزارهی داوود است، ماندنی است، چرا که داوود از
درد، رنج، فاجعه و خاطرهی تلخ که در زندگی هزارهی داوود رخ داده است، با قداست آواز
تارهای دمبوره خوانده است؛ و در پیوستار تاریخ سیاه استبداد با آواز مسیحایی و
تارهای بیتاب دمبورهی داوود هویت یک خلق قهرمان زنده مانده است و این میراث سترگ
به نسلهای متوالی انتقال خواهند یافت، تا باشد که کتمان و ننگ هویت هیچگاهی در
قومی و بخصوص در هزارهی داوود تکرار نشود. نغمههای داوود پیرنگ تاریخ هزاره است
که اکنون هزاره مدیون آواز بیمانند، کلام و دمبورهی داوود میباشد و این آواز
بلند هزاره را باید ارج گذاشت و پاس داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر