۱۳۹۴/۰۷/۱۱

اقنوم زندگی

هر انسانی محکوم به زندگی است، چون انسان است و اینکه یکی از لازمه های انسان بودن زنده بودن است، زنده بودن بخشی از زندگی است. زندگی اما، روند رسیدن به مرگ پنداشت می شود و این بهانه-ی برای خودفریبی بیش نیست. مثلن؛ حرکت ثانیه ها و گذشت زمان را زندگی می دانیم، از روی دیگر اما، گذشت هر ثانیه یعنی نزدیک شدن به مرگ، به آسایش ابدی، رسیدن به آنچه که در آن هیچ چیزی معنا ندارد. رسیدن به فنا و عدم و به آنچه که هیچ است. دیگر اینکه اگر انسان را حیوان توجیه-گر در نظر بگیریم، بر مبنای این حکم، فاصله از تولد تا رسیدن به مرگ را زندگی نام نهاده و اصالت مرگ را توجیه می کنیم تا خود را فریب دهیم. واقع اما، زندگی در ذات خود ارزش زندگی کردن را ندارد، چون از خود جوهر و اقنوم ندارد. مرگ اقنوم زندگی است. ما برای اینکه به مرگ برسیم، زندگی می کنیم و برای اینکه زندگی کنیم باید برای زندگی اقنوم تصنعی(غیر از مرگ) بسازیم تا خود را با بزرگ-ترین فریب(زندگی) وفق دهیم که این اقنوم سازی ممکن به گونه های متفاوت برساخته شود و در سیمای خدای-گونه بر ما متجلی گردد. و اما، همچنان باید زندگی کرد، چرا که مرگ فرآمد محتوم است.

هیچ نظری موجود نیست: