۱۳۹۴/۰۷/۱۱

تریاک رَس

(در رفتن اسد بودا)
یکی از عادت های من این است که در باور و در دنیای درونی-ام نسیه-ی وجود ندارد و اگر هم باشد خیلی محدود و بی ارزش است. نقدینه دوست می دارم، نقدینه نفرت می ورزم، نقدینه باور می کنم، نقدینه اهمیت می دهم و نقدینه می سنجم؛ شاید این نوعی از دگماتیسم باشد ولی نقدینه-گی برای من تبدیل به عادت و قاعده-ی شده که اکثر سنجه ها و بازخوردهایم در گرو این قاعده است. رفتارها و تحرک های انضمامی-ام نیز متأثر از این قاعده بوده و پندارهای از جهان پیرامونی، پدیده های عینی، کنش و واکنش های اجتماعی، فعل و انفعالات جهان بیرونی-ام را بر اخلاق نقدینه-گی ارزش می بخشم. آواره-گی را نیک می شمارم و از نسیه جدا می دانم، چرا که آواره-گی به نوعی سنخیت با خودیابی و خودشناسی دارد. اما، نسیه را واهی و موهوم می شمارم، چرا که نسیه-کاری خراب-کاری و ویران-گری خود در بازی زنده-گی است. در داد و ستد اقتصادی نیز نسیه همین حیثیت را دارد، در معامله نسیه سخن از پول و جنسی است که در واقع هیچ معیاری برای داشتن آن نداریم و فقط به امید داشتن و بدست آوردن آن پول و جنس اقدام به داد/ستد می کنیم. به طور نمونه؛ در زمان حکومت انتقالی حامد کرزی و قبل از آن وقتی تازه در مناطق مرکزی کشت "تریاک/کوکنار" رواج یافته بود، مردم در اول بهار می رفتند از بازار جنس و وسایل زیاد می خریدند و به فروشنده می گفتند: "پولش بماند تا تریاک-رس".
در این نوع معامله دو طرف به حالت تعلیق قرار می گرفت و چشم به دادگری و سخاوت طبیعت داشت که تریاک شیره-ی خوب خواهد داد یا نه. اما، راندمان این نوع داد و ستد در نقاط مرکزی مثبت واقع نشد و بر بدوضعیتی مردم مضاعف شد. مردم با یک وزیدن باد خلاف وقت و یا با رسیدن یک سرمایی ناوقت که شیره-ی تریاک را خشک می کرد، تمام امیدهای شان را سرما می زد و یخ می بست، همه داشته های اندک شان را می باختند و یا می گریختند. داد و ستد بازار و فروشنده هم در همین قاعده نسیه می چرخید که نتیجه-ی "فرار اندر فرار" را در پی داشت؛ وقتی تریاک را سرما می زد قرضدار مجبور به فرار می شد، وقتی قرضدار می گریخت دیگر برای بازار و فروشنده پول "تریاک-رس" وجود نداشت و وقتی قصه پول "تریاک-رس" مفت می شد بازار می خوابید و فروشنده چاره-ی جز گریختن از دست صاحب سرمایه/سوددهنده نداشت. حالا همین قاعده نسیه در بازار فکر نیز امکان-پذیر است. نویسنده-گی بخشی از فعالیت ها و تولیدات فکری است. بازار تولید متن با نقدینه-گی سروکار دارد. نویسنده و تولید کننده متن داده ها و مواد اولیه را نقدینه از بازار داد و ستد پیرامون خودشان می گیرند و مصرف کننده های متن نیز با متن های نقدینه و انضمامی ارتباط برقرار می کنند و انس می گیرند. چنانچه که واقع است، وضعیت حال و دورنمایی کشور ما را سرمایی شدید جهل جمعی، بنیادگرایی، خشونت های دینی-مذهبی، رشوه و فساد در ادارات و نهادهای اساسی جامعه، تهدید کرده و می کند، اگر این روند فرارفکرها و اندیشه ها ادامه یابد، ما بیش از همه قرضدار خواهیم بود و این سرنوشت قهقرایی مردم ما بیش از همه "تریاک-رس" شده و می شود. وقتی با وزیدن اندک باد فصلی هوا سرد شد، فکرها نیز به نقطه انجماد می رسد و سرما می خورد. وقتی افیون فکر_فکر و اندیشه تریاک بدن انسان است، چنانچه که تریاک می تواند هم تخدیرکننده و هم درمان کننده و تسکین دهنده باشد؛ فکر نیز کارکرد تریاک را می تواند داشته باشد و دو کارکردی است_ شیره-ی خوب نداد و خشکید از آن مایعی می تراوشد که هیچ ارزش و بهاء ندارد. چنانچه اگر بر تولیدات فکری افغان های گریخته و راندمان آن(فرار فکرها) تأملی نماییم به همان نتیجه "تریاک-رس" و تولیدات نسیه می رسیم. نیسه نویسی های آنسوی دریای ها برای اینسوی ها ارزش ندارد، چرا که داده ها و مواد اولیه آنها دسته چندم است و شرایط تولیدات فکری آنسوی آب ها با آب و هوای این سرزمین فرق می کند. با این همه "بودا"ی کوچه های کابل ارزش تریاک را داشت که تخدیر می کرد و درمان می نمود؛ این افیون جوانان کابل از آواره-گان "فرانکفورت" یاد می کند و خود را به کشت-زار افیون های آواره آن دیار رسانده که روزی آن آواره-گان نیز به آمریکا گریخته بودند اما، آب و هوای فکری آنها چندان تفاوت در بازدهی فکری شان نداشتند. این غوزه تریاک کابل را در سرزمین های دیگر سرما می زند و شیره-ی خوب نمی دهد. شیره-ی آنسوی دریا دیگر نشیه-ی تریاک "هلمند" که در زیر "پل سوخته" مصرف می شود، را ندارد. بودای کوچه های کابل شیر نداد و این غوزه تریاک هم نرسید که قرضداری جهالت های قرن ها مردم قرضدار ما را ادا کند. کم نیستند غوزه های در آنسوها که فقط بوی بد تریاک را می دهند و هیچ ارزش و نشه تریاک وطنی را ندارند. اسد از قیمتی شراب "دهمزنگ" گلایه داشت و خود را از آب تلخ "پل سرخ" خلاص کرد و حالا رفت تا تریاک-رس.

هیچ نظری موجود نیست: