هیچ پدیدهای در ذاتِ خود مردار و
نامردار نیست، مگر اینکه آدمهای «نشئه!» قضاوت کنند_آدمها خیلیوقتها
نشئه و از خودبیگانه اند؛ با استعمال مواد مخدر، با توهم، خواب دیدن و
دینداری و...نشئه میشوند که در این حالت کنترول از دست شان میروند،
تلوتلو میخورند، خمخم و چورچور میکنند و یا همینطوری هرچیزی به دهن شان
آمد میگویند و گفتههایش را نیک، خوب و نامردار میپندارند، هر پاسخِ
مخالف را که در همچون حالت دریافت نمایند مردار تلقی میکنند_ و با معیارِ
ارزشها و باورهای مردار کهِ خودشان ساخته
و جامعهی که در آن زندگی میکنند، از یک پدیده خوانشِ مردار و نامردار
میداشته باشند. مردار و نامرداری وقتی نمود مییابد که کنش و واکنشِ
مردارِ ما بر بنیادِ خوانش غلطِ از یک پدیده رقم خورد، مردار و نامرداری در
واقع قضاوت و پاسخ است. امّا مردارتر از همه قضاوت و پاسخهای است که در
ظل مسئلهی دین و الاهیات مطرح میشود. مردارترین آدمها کسانیاند که با
آن فکرِ «بزغاله»ی شان دیگری را مردار میدانند و خودشان را نامردار. بهتر
آن خواهد بود که نامردار کسانی را بدانیم که خنثی هستند و اگر لازم به
گفتن شد، میگویند؛ ما نمیدانیم چه مردار است و چه مردار نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر